×
اطلاعات تماس
سرویس ها
true
true

خبر فوری

false
false
true
از مرغداری تا تولید شیرآلات راسان ؛ حسن مرجانی چگونه به قله افتخار رسید

در یکی از روستاهای اطراف گلپایگان به دنیا آمد. به جای دانشگاه با پدرش به زمین های کشاورزی می رفت و به مادرش در بافتن قالی کمک می کرد. کشاورزی و قالی بافی کرد. در صنف لوازم بهداشتی کار کرد و کارگر ساختمان شد.مرغداری کار کرد و شاگرد مغازه اوستا های زیادی شد.در واقع او همه کار کرد تا سرانجام تصمیم گرفت کارخانه شیرآلات بزند.
حالا با کارخانه تولید شیرآلات راسان علاوه بر اینکه بازار ایران را قبضه کرده است به کشورهای همسایه ، کشورهای اروپایی و حتی به آمریکا هم صادرات دارد.
نام او حسن مرجانی است.پایگاه خبری منشور اقتصاد با این کار آفرین پرتلاش به گفت و گوی طولانی نشسته است.او از رازهای زندگانی ، شکست ها و موفقیت ها از بازار مکاره برای ما حرف های جالبی زد. منشور اقتصاد بنا دارد تا هر هفته بخشی از این خاطرات را منتشر کند.بی شک خواندن این خاطرات برای کسانی که اهداف بلند مدت در سر دارند می تواند سرمشق و انگیزه ای قدرتمند ایجاد کند.
از حسن مرجانی داستان مهاجرت از گلپایگان به تهران را پرسیدم.در پاسخ چنین گفت: در نوجوانی هوس کردم به تهران بیام.گلپایگان برایم کوچک بود. چون احساس می کردم من آنجا ، جایی برای رشد ندارم.
وقتی تهران آمدم، چندتا ازبچه های هم روستای ما در چیتگر و نزدیک کرج در آن ویلاها و مرغداری مشغول کار بودند. من هم رفتم در یکی از مرغداری مشغول شدم. یادم هست جوجه 35 روزه کبابی می شد. اما من اینقدر به این جوجه ها می رسیدم که وزنشون از 1 کیلو بیشتر می رسید وقتی می آمدند ببرند ، می دیدند نمی شود ، چون وزن جوجه ها دو سه برابر شده بود. در واقع هر جوجه تبدیل به مرغ و خروسی شده بود .
آن زمان صاحب سوپرمارکت غرب شمیران ، صاحب این مرغداری بود . حاج رحیم درافشان یا نورافشان (یادم نیست) برای من 500 تومان جایزه فرستاد.دوست داشتم همیشه کاری که می کنم خوب انجام بشود، این که صاحبکارم ببیند یا نبیند برایم مهم نبود. از همان دوران نوجوانی اعتقاد داشتم کار را یا باید انجام نداد یا باید خوب انجام داد. در آن مرغداری هرکسی مسئول یه سالن بود من اما همیشه به خاطر کار، کار می کردم نه به خاطر حقوق.
متاسفانه الان کارگرای ما فقط دنبال سنوات ، عیدی ، پاداش و…هستند.من هیچ وقت دنبال چنین چیزهایی نبودم .آدمی که دنبال سنوات و عیدی و…. باشد هرگز به جایی نمی رسد . من معتقدم برای رشد کردن و اوج گرفتن نخست باید صداقت داشت و سپس تلاش کرد.
بهر حال برای مدتی کوتاهی مرغداری کار می کردم. اما من مرغداری را رها کردم به بازارتهران رفتم.
بازار داستان های جالب خودش را داشت…
ادامه دارد

false
false
false
false

شما هم می توانید دیدگاه خود را ثبت کنید

- کامل کردن گزینه های ستاره دار (*) الزامی است
- آدرس پست الکترونیکی شما محفوظ بوده و نمایش داده نخواهد شد