- تاریخ : ۱۴۰۳/۱۰/۱۰ ساعت : ۱۴:۱۱:۵۳
- کد خبر 13105
- پرینت
true
false
true
false
false
false
true
false
true
دکتر یونس قاسم نژاد: دانش آموخته دکتری مدیریت راهبردی/مدیریت در زندگی فردی و اجتماعی بشر، از جایگاهی ویژه برخوردار است. اصولاً بشر به مدد مدیریت و مدیران، قادر به تحقق اثربخشی و کارایی در استفاده از امکانات و منابع محدود میباشد، اما مسلم است که رویکردها و الگوهای انتصاب مدیران، بسته به نوع نگرش و جهانبینی حاکم بر جوامع از تعدد و تنوع ماهیت و ساختاری برخوردارند؛ بهعنوانمثال، بهوضوح میتوان گفت که عوامل و مؤلفههای انتصاب مدیران در الگوهای مبتنی بر مبانی نظری جوامع غربی که متأثر از جهانبینی مادی با آرمان سودآفرینی بدون محدودیت میباشد، با عوامل و مؤلفههای انتصاب مدیران در جوامع اسلامی که متأثر از جهانبینی الهی با آرمان توجه به اثربخشی و کارایی در چارچوب عدالتخواهی توأم به حفظ و ارتقای عزت و کرامت انسانی است، متفاوت میباشد. صرفنظر از پذیرش اصل تنوع و تعدد رویکردهای انتصاب مدیران، پرداختن به این موضوع را میتوان از اولویتهای تمامی کشورها برای اداره امور سیاسی دانست؛ لذا این مقوله در جمهوری اسلامی نیز هم به لحاظ نقشی بسیار ممتاز که مدیران راهبردی در تحقق و دستیابی به آرمانهای آن ایفا میکنند، بهعنوان یکی از مهمترین مباحث روز انقلاب و کشور به شمار میرود، چرا که مهمترین عامل دوام یک نظام و حکومت، فرزانگی و شایستگی مسئولان و کارگزاران آن نظام میباشد. اگر مدیران شایسته و تربیتیافته در رأس کشور و مناصب راهبردی قرار گیرند، کیفیت اداره جامعه بهطوری فزاینده بهبود خواهد یافت. بهطورکلی ازآنجاکه مدیران سطوح راهبردی بخشهای سیاسی بهعنوان عالیترین سطوح مدیریتی یک کشور به شمار میروند، لزوم پرداختن به موضوع قابلیتها و توانمندیهای فردی و تخصصی آنان موردتوجه ارکان حکومتی تمام جوامع میباشد؛ بهعبارتدیگر، میتوان گفت که باتوجهبه نقش نگرش، رویکردها و قابلیتهای مدیریتی مدیران راهبردی در تحقق اثربخشی و کارآمدی کشورها، پرداختن به موضوع نحوه انتخاب و انتصاب مدیران این حوزه در قالب یک الگوی نظاممند، ضرورتی اجتنابناپذیر میباشد.
باوجود بسترهای مناسب قانونی، در حال حاضر کشور فاقد الگویی مناسب برای انتصاب مدیران راهبردی بخش سیاسی دولت است
طبرسا (1400: 10) به نقل از ویلسون[1] و دنهارت[2] میگوید: سرآغاز رشته مديريت دولتي را میتوان همزمان با انتشار اثر «وودرو ويلسون» با عنوان «مطالعه اداره» دانست كه در آن، وي ضمن تمايز قائلشدن بين تدوين و اجراي قانون، بيان ميكند كه اجراي قانون بهعنوان وظيفه حوزه اداري، دشوارتر از تدوين قانون است كه در حوزه سياسي انجام میگیرد (ويلسون، 1887) .
همین امر، پایهگذار يكي از مهمترین مباحث نظري در حوزه مديريت دولتي، يعني جدايي سياست از اداره شد. از همان ابتداي شكلگيري رشته مديريت دولتي، رابطه اداره با فرآيند سياسي، يكي از موضوعات كليدي در تعريف حوزه و ماهيت مديريت دولتي به شمار ميآيد (اسوارا[3]، 1992: 676) بهگونهای كه دنهارت از مفهوم جدايي سياست و اداره بهعنوان يك ميراث سياسي مهم در نظريه مديريت دولتي ياد ميكند (دنهارت، 1390) .
در تمامي سيستمهاي خدمات عمومي نيز، نسخهاي از دوگانه سیاست – اداره بهصورت صريح يا ضمني وجود دارد كه تحت چارچوبی نهادي شکلگرفته و نقشی مهم در جامعهپذيري و آموزش كاركنان دولتي دارد (وَن دراپ و هارت[4]).
در ابتدا هدف از مطرحکردن اين مفهوم، تأکید بر جدايي كامل سياست از اداره بود، اما مطالعات بعدي نشان داد كه جدايي اين دو حوزه از يكديگر، تقریباً امري محال است؛ از سوي ديگر، پژوهشهاي مختلف نشان ميدهد كه چه سياستزدگي اداره و چه بوروکراسی زدگی سياست، موجب ناكارآمدي میشود (حقشناس گرگابي و نرگسيان، 1396؛ داناییفرد و همكاران، 1394؛ مصطفيزاده و همكاران، 1396).
نظام اداري ايران نيز، همواره بهنوعی با اين مشكل دستوپنجه نرم كرده است. بخصوص بعد از هر دوره انتخابات ریاستجمهوری كه تعداد زيادي از افراد، درون دولت (قوه مجريه) جابهجا ميشوند كه اين خود موجب مشكلات زيادي در نظام اداري كشور گرديده و ضمن كاستن از توان و نيروي آن، موجب عدم حركت در جهت صحيح شده است. البته انتصاب افراد مختلف براي هر رئیسجمهور، حقي طبيعي بوده و هیچکس نمیتواند منكر آن شود، اما اگر تغييرات از حدی مشخص بيشتر شود، مشكلاتي در مسير تحقق برنامههای كشور ايجاد خواهد شد. چنانچه بتوان تفكيك دو حوزه سياست و اداره را بهدرستی طراحی نمود، تا حدودی زياد میتوان انتظار داشت كه برنامهمحوری، جايگزين مديريت مبتني بر سليقه شخصي شود.
بررسيها نشان ميدهد آنچه مباني نظري و انديشمندان، تاکنون پاسخي براي آن نداشتهاند، اين موضوع است كه مشاغل اداري كه بنا به گفته ويلسون بايد از مداخلات سياسي بهدور باشند، كدام مشاغل هستند و يا بنا به گفته ويلابي[5] شغلهايي كه در «حيطه نهاد اداره» قرار ميگيرند، چه ويژگيهايي دارند كه آنها را از مشاغلي كه در «حيطه نهاد سياسي» قرار ميگيرند، متمايز ميسازد.
به بیان دیگر، ويژگيهاي يك شغل سياسي در سازمانهاي دولتي چيست كه تغيير در آن با تغييرات سياسي پذيرفته شده است و يك شغل اداري كه بايد تابع كارراهه باشد و استمرار در آن ضرورت دارد، چه ويژگيهايي دارد؟
با معرفي ابعاد متمايزكننده صندليهاي سياسي و اداري، میتوان شاخصهايي را بهمنظور تعيين نوع صندلي ارائه نمود تا از اين مسير، ضمن كمك به استقرار نظام شايستهسالاري، بتوان حرفهگرايي را در انتصابات مديريتي تضمين نمود.
طبرسا (1400: 11) به نقل از رادشلدرز[6]، شفريتز[7] و روزنبلوم[8] میگوید: رادشلدرز بر اساس چهار بعد چيستي اداره، كيستي ادارهکننده، چرايي اداره و چگونگي اداره به چارچوببندی مدیریت دولتی پرداخته و شفريتز و همكاران (2017) بر اساس طبقهبندی روزنبلوم از چهار جنبه سیاسی، حقوقی، مدیریتی و حرفهای به تعریف آن پرداختند.
اين طبقهبندي نشان ميدهد كه مديريت دولتي، نهتنها داراي جنبه سياسي است، بلكه از جنبه حرفهاي نيز میتوان به آن نگريست؛ لذا كانون توجه اين پژوهش، معطوف به «بعد سیاسی سطح راهبردی» آن است که بهتناسب فرهنگ حاکم بر مدیران کشور مؤلفه رفتاری در آن پررنگتر گردیده است.
طبرسا (1400: 11) به نقل از فرازمند، اسوارا[9] و رحمان میگوید: بهطورکلی بوروكراتها[10] و سياستمداران دو كنشگري هستند كه از ديرباز تاکنون بهگونهای جداناپذير در كانون حكمراني و توسعه قرار داشتهاند (فرازمند، 2009)؛ ازاینرو روابط و رفتار بين آنان، يكي از موضوعات مهم در علوم سياسي و مديريت دولتي بهحساب ميآيد (اسوارا، 2006) و به نقل از رحمان میگوید: دانشمندان گوناگون از منظرهایی مختلف به بررسي الگوهاي مختلف ارتباطي بين اين دو كنشگر پرداختهاند (رحمان، 2018).
نتایج تحقیقات صورتگرفته در خصوص عملکرد مدیران راهبردی بخش سیاسی کشورهای مختلف، گویای این واقعیت است که برخورداری از الگوی مناسب و بهنگام برای انتصاب بخش سیاسی راهبردی، یک اقدام تحولی است؛ به عبارتی، مشخص و مدون بودن ابعاد، شاخصها، سنجهها و معیارهای پستهای سیاسی سطح راهبردی دولت از جنبه رفتاری و وجود ابزار مناسب برای شایستهسنجی داوطلبان تصدی این پستها بر اساس آنها، تغییر اساسی هم در سطح ملی و هم بینالمللی در حوزههای مختلف کاری دولت، برای آن کشور ایجاد میکند؛ طوری که با تغییر مدیران راهبردی سیاسی کشورها، وضعیت موجود آن کشورها به سمت تعالی یا انحطاط پیش میرود. مطالعه تاریخگذشته کشورها و ملتهای مختلف نیز، این ادعا را تصدیق مینماید.
در خصوص نقش مدیران راهبردی بخش سیاسی در جامعه، فرماندهی معظم کل قوا مدظلهالعالی میفرمایند:
«آقایان و بخصوص مسئولان این نکته را توجّه داشته باشند که اگر ما بر روی نقش مدیریت و سرپرستی جامعه در جامعه اسلامی تکیه میکنیم، آن را تعیینکننده معرفی میکنیم، این قضیّه با یک گزینش تمام نمیشود. اینجوری نیست که ما یک نفر را گزینش کنیم و یک شخص در رأس برگزیده بشود و شرایط لازم را داشته باشد، بعد دیگر همه چیز بهخودیخود حل خواهد شد! تأثیر مدیران بالا در سرنوشت جامعه هم تا حدود زیادی ازاینجهت است که مدیر برتر و بالاتر این قدرت را دارد که دستها و ایادی چرخاننده چرخهای کشور را سالم انتخاب بکند؛ یعنی سلامت آنها جزو سلامت دستگاه حکومت است. وقتی امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب (علیه الصّلاة و السّلام) در رأس حکومت قرار میگیرد، تمام شاخههای مدیریت در جامعه بهطرف صلاح حرکت میکند؛ بهطوریکه اگر یکگوشه از مجموعه این دستگاه مدیریت، ناسالم و ناپاک و غیرمنطبق با معیارها باشد، برای قطع او و قلعوقمع او، امیرالمؤمنین جنگ چندین ماهه را بر خودش هموار میکند، یعنی مجموعه دستگاه مدیریت کشور، باید علوی باشد». بیانات مورخ 20/4/1369در دیدار با مسئولان و کارگزاران نظام جمهوری اسلامی ایران
در فصل هشتم قانون مدیریت خدمات کشوری نیز، ضوابطی تحت عنوان استقرار نظام شایستگی معرفی شده است، اما با دستهبندی پستهای سازمانی به دو بخش سیاسی و حرفهای، با این منطق که گردش قدرت یکی از نشانههای استقرار دموکراسی مدرن است، هیچ محدودیتی برای انتصاب مدیران سیاسی قائل نشده است (قلیپور، پور عزت و اسماعیلی، ۱۳۸۹).
آنچه امروزه دولتها بهسوی آن گام بر میدارند، ایجاد ثبات در مدیریتها با تعیین و تعریف یک نظام مبتنی بر شایستهسالاری است؛ بدین منظور، ابتدا بین مقامات سیاسی و مقامات اداری تفکیک و تمایز لازم صورت میپذیرد و سپس برای هریک از این دو بخش، سازوکارها و شیوههایی خاص برای انتخاب و انتصاب تعیین میشود تا در نهایت، تضمینکننده شایستهسالاری در دو حوزه مورد اشاره باشد (مرکز پژوهشهای مجلس شورای اسلامی، 1388، از 6446 تا 6460).
در کشور ایران که فاقد نظام حزبی و کارکردهای مربوط به آن هستیم، توجه به این مهم اهمیتی دوچندان پیدا میکند؛ لکن باوجود این اهمیت، متأسفانه تا کنون نه در بخش اداری و نه در بخش سیاسی، موفق به طراحی و استقرار چنین نظامهایی نبودهایم و حتی برای رفع این خلأ، مطالعات و بررسیهای لازم نیز صورت نگرفته است.
بر اساس مسائل عنوان شده، برای انتصاب مدیر راهبردی بخش سیاسی کشور ج.ا.ایران، الگوی مدون مناسبی طراحی و تدوین نشده است؛
گفتنی است بر اساس مدل سهشاخگی، انتصاب مدیر راهبردی بخش سیاسی دولت ج.ا.ایران از جنبه ساختاری، زمینهای و رفتاری قابلتبیین است و باتوجهبه اینکه این جنبهها، ارتباطی مستقیم و کامل با نوع سازمان دارند و فقط جنبه رفتار عمومی است که مشترک مدیران راهبردی محسوب میشود: در اینجا به دنبال تبیین جنبه رفتار عمومی در الگوی انتصاب مدیر راهبردی بخش سیاسی دولت ج.ا.ایران هستیم. بنابراین می توان الگوی انتصاب مدیران راهبردی بخش سیاسی جمهوری اسلامی را، براساس ابعاد، شاخصها، سنجهها و معیارهای یک پست سیاسی سطح راهبردی دولت ج.ا.ایران از یکسو و ابزار سنجش داوطلب این پست، از سوی دیگر بررسی نمود.
که این مسئله در ذیل به تصویر کشیده شده است:
false
false
false
false