×
اطلاعات تماس
سرویس ها
true
true

خبر فوری

false
false
true
یلدایِ بلندِ ما

” دکتر منوچهر خادمی/چرا ما بلندترین شب سال را جشن می گیریم

یکی از اصولی که عرفا به آن پایبند هستند این است که به جهان و زندگی به صورت نشانه نگاه می کنند. آنها همه شئون و جزئیات زندگی را نشانه می دانند.
جزئیاتی که به چیزی دیگر اشاره دارند.

شب یلدا به چه چیزی اشاره می کند
بلندترین شب سال چه چیزی می خواهد به ما بگوید
آیا مساله فقط یک رسم باستانی است و جشنی و دور هم جمع شدنی یا حرف عمیق تر از اینهاست

در فلسفه و عرفان، شب را به دو نوع آفاقی و انفسی تقسیم می کنیم.

شب آفاقی مدام در 24 ساعت شبانه روز اتفاق می hفتد. گردش زمین به دور خود و خورشید، شب و روز را پدید می آورد. طلوع و غروب خورشید و پدید آمدنِ روز و شب، شاید برای ما عادی شده و تعجب و شگفتی آنچنانی ندارد

اما شبِ انفسی، بحثِ دیگری است.

آیا جانِ ما، روح و روان ما هم دچار شب و روز می شود
آیا ما در درونمان شب و روز را احساس می کنیم
آیا ما در درونمان خورشیدی طلوع و غروب می کند

بله. ما در درونمان، در عمق جان و روانمان؛ شب داریم و روز.

آنگاه که به درون کشیده می شویم و از زندگی بیرونی گسسته می شویم. وقتی که دیگر حال و حوصله دیگران را نداریم، میل داریم با خودمان تنها باشیم؛ غروبِ جانمان را تجربه می کنیم.

افسردگی ها، غم ها و اندوه ها ما را به درون می کشند و از زیستنِ بیرونی غروب می دهند

به درون رفتن، نوعی غروب و شب شدگی است.
قبضِ جان، ما را فشرده می کند و در هم فرو می کشد.
ما از درون و به درون خودمان بلعیده می شویم.
آری، ما غروب می کنیم و دچار شب شدگی می شویم.

بعید است کسی این متن را بخواند و حرف مرا تایید نکند همه ما به نحوی تا به الان دچار شب شدگیِ جان شدیم.

رنج ها، شکست ها، تضادها و کشمکش های زندگی به ما این اجازه را نمی دهند که برای همیشه طلوع وار و روزانه زندگی کنیم. همیشه روشن، سرحال، پُرانرژی و در حالِ جست و خیز بودن؛ خیالی است که با هر شب شدگی فرو می ریزد

اما همین شبِ آفاقی، این یلدایِ بلند، نشانه وار به ما می گوید هر شبی، هر غروبی، هر دلتنگی و بی قراری، هر فرو افتادنی به پایان خواهد رسید حتی اگر طولانی ترین و بلندترین شب سال باشد.

ما به رسم باستانی خودمان این شب را جشن می گیریم چون به ما می گوید درست در لحظه ای که همه تاریکی ها و رنج ها و زخم ها به نهایی ترین شدت خودشان می رسند، روز و روشنایی پدیدار می شود.

ما این شب را جشن می گیریم تا به خودمان یادآوری کنیم هیچ شبی حتی دیرپاترین شب ها هم به پایان خواهند رسید.

طلوع در لحظه ای اتفاق می افتد که تاریکی به نهایت خودش رسیده باشد.

ما دانه های یاقوتی انار را نمادی از خِردی می دانیم که در دل شبِ جانمان به ما هدیه خواهد شد. چرا که رنج ها خِردی در خودشان دارند که با فرو افتادن ما به ما تقدیم می شود

نیچه در کتاب غروبِ بُتان می گوید:
آن کس که خواستار زندگی نو و جدیدی است ناگزیر باید با نیست و نابود کردن شروع کند.

و یلدایِ بلندِ ما می گوید هر شبِ طولانیِ نابود کننده ای ناگزیر به طلوعِ روشنایی، منتهی خواهد شد.

یلدایتان مبارک

 

false
false
false
false

شما هم می توانید دیدگاه خود را ثبت کنید

- کامل کردن گزینه های ستاره دار (*) الزامی است
- آدرس پست الکترونیکی شما محفوظ بوده و نمایش داده نخواهد شد