- تاریخ : ۱۴۰۴/۰۵/۱۲ ساعت : ۱۶:۵۷:۳۳
- کد خبر 27788
- پرینت
true
false
true
false
false
false
true
false
true

نام محمدحسن مرجانی با راسان عجین شده است.او به کمک برادران و دوستان وفادارش کارخانه شیرآلات راسان را بنیانگذاری کرد و خود هم اکنون مدیرعامل این برند معتبر است.
چندی پیش یک مصاحبه مفصل با این کار آفرین نمونه انجام دادیم مرجانی از بیش از نیم قرن کار و فعالیت در حوزه اقتصادی برای ما تعریف کرد.
حالا او تجربه گرانبهایی دارد که بی شک به درد جوانان جویای نام این مرز و بوم می خورد. پایگاه خبری منشور اقتصاد بنا را بر این گذاشته است تا هر هفته بخشی از این مصاحبه را منتشر کند. حسن مرجانی در این مصاحبه خاطرات زیادی تعریف کرد یک مورد آن بسیار جالب است که از نظر می گذرد:
یک روز در مغازه یک دوست در بالای شهر تهران نشسته بودم ، استاد به شاگردش صورت اجناس داد و گفت برو این ها را بخر !
شاگرد هم رفت از آن سوی خیابان از عمده فروشی همه آنچه لازم بود را خرید .فروشنده که گویا پیر مرد حواس پرتی بود چند قلم جنس اضافه داده بود. شاگرد که پسر با اصالتی بود.به صاحب کارش گفت این اجناس اضافه را باید ببریم به او پس بدهیم.
صاحبکارش بی اعتنا به حرف های پسرک نشست چرتکه انداخت و حساب و کتاب کرد متوجه شد قیمت خیلی می شود در نتیجه برگشت به شاگردش گفت نمی خواهد ببری پس بدهی.
من که شاهد ماجرا بودم از این حرف دوستم ناراحت شدم و گفتم حق با شاگردت است.اما دوستم بی اعتنا به حرف های من و شاگردش من را برای ناهار دعوت کرد.
وقتی از ناهار برگشتیم متوجه شدیم شاگرد حلال زاده هر آنچه اضافه بر صورت خرید بود را به پیرمرد حواس پرت برگردانده است. آن پیرمرد حواس پرت از این کار پسرک خیلی خوشحال شده بود .
اما دوستم از این کار شاگردش بسیار عصبانی شد و با لحنی زننده و تند گفت که چه غلطی کردی؟! مگه نگفتم نبر پس نده؟!
من اما خیلی خونسرد در دفاع از کار شرافتمندانه شاگرد به دوستم گفتم هرگز شاگردت را به کارهای خلاف تشویق نکن! اگر اون الان از یک پیر مرد حواس پرت و دیگران دزدی کند دو فردای دیگر از خود شما دزدی می کند.
این حرف من روی دوستم خیلی تاثیر گذاشت . آن بچه با آن سن کم و بچگی اش حلال و حرام را می دانست.شاید اگر من نبودم آن پسر نوجوان و درستکار اخراج می شد اما خدا جای حق نشسته است.
کار آن نوجوان از یک سو و حرف های من از دیگر سو روی دوستم انقلابی ایجاد کرد ، آنچنان که او نه تنها کارهای خلاف اش را کنار گذاشت بلکه از آن زمان به بعد به سمت معنویات رفت.در واقع دوستم ابندا شاگردش را تشویق به دزدی کرد امادر نهایت خودش خواب غفلت بیدار شد و از راه کجی که می رفت ، برگشت.
false
false
false
false