×
اطلاعات تماس
سرویس ها
true
true

خبر فوری

false
false
true
بخشی از توصیفات جالب ناصرالدین از فرنگستان

سومین سفر ناصرالدین شاه به اروپا در فروردین سال 1268 شمسی آغاز شد؛ او در این سفر ابتدا به روسیه رفت و سپس عازم کشورهای آلمان، هلند، بلژیک و انگلستان شد.

ناصرالدین شاه عادت به نوشتن خاطرات روزانه داشت بخصوص در سفرهای خارجی.

خودش نام یادداشت‌هایش را «روزنامه» گذاشته بود.

این روزنامه‌ها جزییاتی جالب و خواندنی از تصورات و رفتارها و افکار شاه و درباريان در اختیار ما می‌گذارد.

در اینجا گزیده‌ای از خاطرات شاه به فرنگستان را بخوانید:

 

لندن چهارصد نفر “تلمبه‌چی” دارد.

هر کجای شهر که آتش بگیرد یک دسته از این “تلمبه‌چی‌ها” با عراده‌های آب و نردبان باید حاضر شوند و آتش را خاموش نمایند. (آتش‌نشان)

 

وقتی می‌خواهند دسته “تلمبه‌چیان” حاضر بشوند علامت واهمه را به صدا در می‌آورند. (زنگ خطر)

 

امروز در راه پورتسموث از دو سوراخ گشاد و دراز گذشتیم. همه جا تاریک بود و من چشمم را گرفته بودم تا رد شدیم؛ بسیار واهمه‌دار چیزی بود.

در انگلستان بسیار راه‌‌آهن از زیر کوه و تپه می‌گذرد و اکثر اوقات از درون این سوراخ‌ها عبور می‌کند.

معلوم نیست با چه وسیله‌ای سوارخ‌ها را چنین گشاد کرده‌اند که کالسکه‌های بخار از آن عبور می‌کند. (تونل) (کالسکه بخار = قطار)

 

روز بعد رفتیم به کارخانه “آهن آب‌کُنی” دو کِشتی هم ساخته بودند که هنوز ناتمام بود. (کارخانه ذوب‌آهن)

 

چنین ببر بد ذاتی در هیچ “حیوانخانه” فرنگ و غیره ندیده بودیم. (باغ وحش)

 

“قیچیِ ناخن” در هر جعبه پنج عدد بود. (ناخن‌گیر)

 

چند کِشتی “رودخانه پاک‌کن‌” در آنجا بود. (لای‌روب، لجن‌گیر)

 

در جلو و اطراف عمارت منزل، “جلو مَرد رُو” کوچه نرده گذاشته بودند. (پیاده رو)

 

صبح رفتیم حمام. لخت شدیم. یک لوله داشت که پیچ می‌دادند، سوراخ سوراخ داشت مثل چلو صاف‌کن، رفتیم زیر آن ایستادیم، حاجی حیدر پیچ داد، آب ملایم خوبی آمد و خودمان را شستیم. (دوش حمام)

 

امروز باید برویم به کارخانه “آب صاف‌کنی” که در آخر شهر است.

ریاست اداره آب صاف‌کنی بر عهده مردیست با نام استاکنکویج. (تصفیه خانه)

 

اسبابی بود مثل کالسکه صندلی داشت. من و صدراعظم نشستیم، پیچاندند، کم‌کم رفتیم بالای عمارت منزل خودمان، به راحتی رفتیم به اتاق، چیز عجیبی است. (آسانسور)

 

امروز به “باغ عامه” رفتیم. این باغ متعلق به شهر و همه مردم است. (پارک)

 

از خیابان سه قلوی بسیار خوبی گذشتیم. وسط برای کالسکه بسیار پهن، دیگری برای پیاده، دیگری برای سواره بود. (خیابان سه بانده)

 

چیز خوبی است، مثل کدوی کوچکِ تازه و دراز، اما رنگ پوستش که زرد شد آن‌‌وقت می‌رسد و خوردنی است، رسیده بود خورده شد. مزه خربزه می‌دهد، نرم است. همینطور با انگشت خورده می‌شود، قدری ثقیل است. (موز)

 

قبل از غذا، سوپی آوردند آب لاک‌پشت بود. من نفهمیده همه را خوردم. بعد که “سیاهه غذا” را خواندم و فهمیدم لاک‌پشت بوده، کم مانده بود قی کنم. (مِنو غذا)

 

بعد از گردش به تماشای یک ماهی‌خانه که متصل به “اُرانژری” (نارنجستان) است رفتیم. در آنجا همه قسم ماهی‌های کوچک و بزرگ عمل می‌آورند و بزرگ می‌کنند و بعد می‌فروشند. (آکواریوم یا استخر پرورش ماهی)

 

 

منبع

روزنامه خاطرات ناصرالدین شاه در سفر دوم و سوم فرنگستان

 

false
false
false
false

شما هم می توانید دیدگاه خود را ثبت کنید

- کامل کردن گزینه های ستاره دار (*) الزامی است
- آدرس پست الکترونیکی شما محفوظ بوده و نمایش داده نخواهد شد