×
اطلاعات تماس
سرویس ها
true
true

خبر فوری

false
false
true
راسان؛ مثل ملودیِ باران

امید بی نیاز */ راسان؛ باران! با اولین بار شنیدنش، چنین موسیقی واژگانی در ذهنم نشست! اگرچه می دانستم؛ احتمالا نسبت معنایی دو واژه، دور است. انگار در آن لحظه؛ در شمال باران می‌بارید! آخر، ما با باران بزرگ شده‌ایم. شاید جنوب هم‌؛ با دریای دیرسالش آرامش ابرها را به رویای ساحل‌نشینیان می‌برد، آنگاه که خورشید در شرق می‌ایستاد؛ یا نسیمی ملایم در غرب؛ به لابه‌لای گیسوان سبز زاگرس می‌خزید!

راسان؛ باران! همزمان زمزمه درونی‌ام خدا را سپاس می‌گفت. خدایا سپاس که هستی؛ سپاس که سرزمین ما را نه دیاری ساده، بلکه دریایی از معنا قرار داده ای؛ کهکشانی از فرهنگ که در دلش؛ منظومه‌ای از ادبیات و آئین و اسطوره در گردشی ازلی – ابدی اند.

انتخاب اسم همان اندازه که بر روی یک انسان ، کارخانه ، شرکت و مجموعه ای مهم است؛ به همان اندازه هم یافتن نام نیک که برازنده آن کار باشد سخت است. حسن مرجانی، گلپایگانی است از استان اصفهان؛ اما او نام کُردی بر روی محصولات شیرآلات خود گذاشت. از او پرسیدم چجوری شد که اسم راسان را روی محصولات شیرآلات گذاشتی؟!

مرجانی گفت؛ راسان یک کلمه ی کردی است.کردی سنندج است. ما یک دوستی در سنندج به نام آقای نوسودی داشتیم. پسر آقای نوسودی همسری فرهنگی داشت که دستی در شعر ، شاعری و ادبیات داشتند که آن خانم این اسم را برای من انتخاب کردند. این را هم بگویم که آن زن فرهیخته متاسفانه در یک تصادف رانندگی جانش را از دست داد. حالا راسان یعنی چی؟ راسان یعنی ژست گرفتن، یعنی به من نگاه کن! من هستم!

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دوست دیگری؛ با شنیدن این داستان از تبار واژه ای- ادبی «راسان» برایم گفت. اینکه شبی دو ادیب؛ استاد زبان شناسی؛ یا ادبیات که در بحثی تخصصی درباره راسان گفته‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند. یکی از شرق؛ و خراسان که هر روز زودتر از همه، شاهد طلوع خورشید است. دیگری در غرب؛ کردستان که به انتظار پیاده روی سلانه سلانه آفتاب بر فراز زاگرس از خواب بیدار می‌شود!  بحث تبار  ادبی- واژه‌ای خراسان بود. اینکه ریشه در زبان اَوستایی دارد؛ یا اینکه از چشمه قدیمی‌تر و و زبان‌های باستانی نیاایرانی می‌جوشد. ادیب اهل کردستان می‌گفت؛ «خور» همان خورشید به اضافه «راسان» است. یکی از «ر» ها، برای سهولت، تلفظ نمی‌شود. و این در زبان آنها؛ و بخش‌هایی از زاگرس یعنی؛ وقتی خورشید ایستاد. همزمان معنایی شاعرانه هم با خود دارد؛ وقتی خورشید اتفاق افتاد.

اینجا بود که با خودم تکرار کردم؛ پس راسان چندان بی‌ارتباط هم به باران نیست. می‌تواند؛ نتی، آهنگی، یا ملودی شهری بارانی باشد!  تابشی از آفتاب خورشید شرق، موجی از دریای بی‌ریای جنوب، یا صداقت سبز زاگرس را نشان دهد. راسان، رسانه، و… رشته‌ای نماد و واژه و استعاره در ذهنم می‌نشست. و خدا را دیگر بار؛ و دیگر بار سپاس می‌گفتم ….

*خبرنگار ، نویسنده و منتقد ادبی

false
false
false
false

شما هم می توانید دیدگاه خود را ثبت کنید

- کامل کردن گزینه های ستاره دار (*) الزامی است
- آدرس پست الکترونیکی شما محفوظ بوده و نمایش داده نخواهد شد