×
اطلاعات تماس
سرویس ها
true
true

خبر فوری

false
false
true
فرماندار وقت نیشابور: گفتند خیام را ببرید در سبزوار دفن کنید

هنگامی که با منزل پیرمرد 90 ساله تماس گرفتیم گمان نمی کردیم امکان گرفتن یک مصاحبه کم نظیر به راحتی برایمان فراهم شود. اما نخستین تماس منجر به نشستی صمیمانه و پر بار با مردی شد که علاوه بر ایفای وظایف خود ، به عنوان مسئولی وظیفه شناس بیش از سی جلد کتاب تالیف نموده است، که چند جلد آن به مردم شناسی، فرهنگ عامه و زمینه های توسعه حوزه های ماموریتی اش، از جمله نیشابور، اختصاص دارد.

به گزارش منشور اقتصاد ، ( شادروان ) سید علی میرنیا* پیرمرد روشن ضمیری که در نگاه و برخورد نخستین انسان را به تداوم همنشینی وا می دارد. فرماندار سال های 1340 تا 1342 نیشابور بوده است و خاطرات او به سبب قرار گرفتن در بطن حوادث سیاسی- اجتماعی در آن سال ها منبعی سرشار برای پژوهشگران تاریخ و حتی علاقه مندان به گذشته نیشابور و خراسان می تواند باشد. به ویژه اینکه اسناد تاریخی ارزنده ای هم از دوران مسئولیت خود در نیشابور و اغلب شهرستان های خراسان به یادگار دارد. یکی از مهم ترین رویدادهای دوران فرمانداری او در نیشابور احداث آرامگاه جدید خیام و انتقال جسد حکیم عمر خیام به این آرامگاه است.

آقای میرنیا با سپاس فراوان از اینکه وقتی را به نشریه خیام نامه اختصاص دادید، به نظر می رسد که افتتاح آرامگاه فعلی خیام که در دوران فرمانداری شما صورت گرفته یکی از مهم ترین وقایع دوران مسئولیت شما باشد. موضوع تغییر بنای آرامگاه چگونه مطرح شد و به انجام رسید؟

به نام خدا همانطور که مردم نیشابور و علاقه مندان به موضوعات فرهنگی می دانند، حکیم عمر خیام نیشابوری ابتدا در گورستان قدیمی نیشابور دفن شده بود و اصلا مقبره ای در کار نبود در سال 1315 بنا به اقدام انجمن آثار ملی ایران، یک قبر سنگی با میله ای که بیوگرافی و رباعیاتی از حکیم بر آن نقش شده بود، ساخته و باقی مانده استخوان های حکیم خیام به این ارامگاه که جنب امام زاده محروق بود منتقل گردید. بقایای جسد خیام را در آن زمان یک کیسه نایلونی که در جعبه ای فلزی جا داده شده بود قرار دادند و در این محل جدید دفن نمودند. اما طرح بنای فعلی آرامگاه که سومین مقبره حکیم است توسط آقای مهندس سیحون و بنا به سفارش انجمن آثار ملی ایران و با اقتباس از کلاه قلندران و یا یک جام وارونه ساخته شد. طرح بنا در سال 1340 توسط مقاطعه کار آغاز و در اواخر 41 به پایان رسید. این بنا اسکلت فلزی و بتون آرمه بود و کاشی های آن را در اصفهان ساختند و اشعار حکیم خیام را بر آن نقش بستند. البته آن موقع عده ای از کارشناسان و متخصصان به من توجه دادند که کاشی ها ممکن است در اثر مرور زمان پوسته و دچار خرابی شود. این موضوع را بنده طی تلگرافی به انجمن اثار ملی اعلام کردم که جواب دادند: زمانی تلگراف شما به دست ما رسید که کاشی ها ساخته و بارگیری شده بود. به هر صورت کاشی ها هم نصب شد و الان هم موجود است. در مراسم انتقال بقایای جسد خیام آرامگاه فعلی هیاتی از انجمن آثار ملی به نیشابور آمدند که متشکل بودند از: تیمسار آق اولی رئیس انجمن آثار و مفاخر ملی، سپهبد جهانبانی نایب رئیس، سرلشکر فیروز عضو انجمن، دکتر عیسی صدیق عضو انجمن و دکتر علی اکبر شهابی مدیر کل اوقاف ایران و آقای حسن نبوی نماینده وقت نیشابور در مجلس. اینجانب هم چون استاندار وقت، مرحوم سید جلال الدین تهرانی تلگرافی اطلاع داده بودند که نمی توانند در مراسم شرکت کنند به نمایندگی از استاندار به عنوان فرماندار نیشابور مسئولیت را باید بر عهده می گرفتم.

آرامگاهی که در سال 1315 ساخته شده بود دقیقا کجا قرار داشت و آیا سنگ های بنای آرامگاه همان است که الان در میدان خیام نیشابور قرار دارد؟

آن آرامگاه دقیقا متصل به بنای امام زاده محروق بود و بعد از انتقال استخوان های خیام به محل فعلی سنگ های آن مجموعه به یکی از میادین شهر انتقال یافت و به همان صورت حفظ شد. چون من معتقد بودم آثار گذشتگان را باید حفظ کرد چرا که این ها سند هویت ماست و نباید در آن تصرفی بکنیم یا آسیبی به آن ها وارد کنیم.

گویا در جریان انتقال بقایای جسد خیام به آرامگاه فعلی مسائل خاصی پیش آمده، می شود شرح دقیق تری از زبان شما بشنویم؟

وقتی هیات انجمن آثار ملی از تهران به نیشابور آمد و مردم مطلع شدند که برای چه امری آمده اند رئیس وقت شهربانی، سرهنگ امینی، پیش من آمد و گفت شایعه ای در شهر منتشر شده و آن این که عده ای از مردم با دفن دوباره خیام در نیشابور مخالف اند و گفته اند  این را از شهر بیرون ببرید وگرنه ما از دفنش جلوگیری می کنیم. من گفتم چطور من چنین چیزی نشنیده ام و گزارشی تا به حال به من داده نشده است. هیات وقتی این مسئله را شنیدند عنوان کردند که اگر مردم تصمیمی بگیرند و اخلالی در کار بشود ممکن است ناراحتی درست بشود. بنابراین باید مطالعه بیشتری بشود. من شهردار را احضار کردم و خواستم که با محلی ها تماس بگیرد و تحقیقی در این خصوص بکند. کارمندان فرمانداری را هم ماموریت دادم که به بازار و میان مردم بروند و کسب اطلاع نمایند. بالاخره معلوم شد که چنین صحبتی شده است. عده ای از بازاری ها و مخصوصا تنی چند از روحانیون مخالفت کرده اند و گفته اند ما نمی خواهیم این شخص، چون مرتد بوده، در نیشابور دفن شود و حتی گفته شده بود ببرند به سبزوار! من به آقایان گفتم نیشابور به لحاظ اهمیت و موقعیت هر چه دارد به خاطر آرامگاه خیام و عطار است که این همه توریست و مسافر برای این ها به شهر نیشابور می آیند.

شاید مردم شوخی کرده اند!! هیات نگران بود ولی من طرحی دادم که این کار بدون پیش آمدی به پایان برسد. به مقامات گفتم می توانید فردا قبل از طلوع از خواب بیدار شوید. جواب دادند که البته . بعد رئیس ژاندارمری وقت فردی به نام تیمور تاش که خانم اش هم نیشابوری بود، را صدا زدم و دستور دادم چند نفر ژاندارم صبح بعد از اذان در اطراف باغ بگذارد و گفتم از جهت احتیاط خود شما هم آن جا باش. ما قبل از طلوع آفتاب می رویم و برای انتقال خیام به آرامگاه جدید صبح زود شهردار و مقاطعه کار در محل حاضر شدند و مقدار زیادی کارگر زیر نظر آن ها جسد را از آرامگاه قدیم خارج کردند. ما هم به اتفاق هیات تهرانی در محل حاضر شدیم جعبه آلومینیومی را باز کردند کیسه را در آوردند و هر آن چه بود را دیدیم و در حضور جمع دوباره در جعبه قرار دادند و به محل جدید بردیم و در ان جا آداب مذهبی به جا آمد. می دانید که از لحاظ مذهبی حتما اگر حتی استخوان مرده ی مسلمان از خاک خارج شود و بخواهد دوباره دفن کنند باید نماز مخصوص خوانده و آداب به جا بیاید به هر حال نماز خوانده شد و جسد دفن شد سنگ یک تخته سنگینی هم که مخصوص روی قبر تهیه شده بود روی آن قرار داده شد و اطراف آن سیمان شد و قبل از طلوع آفتاب ما به محل فرمانداری برگشته بودیم.

با توجه به مخالفت روحانیون چه کسی نماز میت را برگزار کرد؟

یک آقای پیش نمازی در نیشابور بودند به اسم سید نوراله (احمدی) شب قبل من به شهرداری گفتم هر طور شده باید یک نفر را پیدا کنند که آداب مذهبی را به جای بیاورند. پانصد تومانی هم در آن موقع دادیم. صبح زود که ما در آن جا حاضر شدیم این روحانی هم به محل آمد و مراسم را به جا آوردیم.

گویا بعدا بین امام زاده و خیام نرده کشی شده بود این هم در زمان شما اتفاق افتاده بود؟

آن روز صبح وقتی به فرمانداری رسیدیم برای رفع خستگی نشسته بودیم و چای آورده بودند که رئیس شهربانی و عده ای آمدند داخل. رئیس شهربانی گفت: جناب فرماندار! حالا که کار خودتان را کردید، مردم یک درخواستی دارند که تا انجام نشود از اینجا نمی رویم و آن این که بین خیام و امام زاده محروق دیوار بکشید. گفتم بسیار خوب امروز دستورش را می دهم. از رئیس وقت اوقاف همان روز خواستم که این کار انجام شود. این نرده ها در آن زمان به خواست مردم کشیده شد.

مراسم رسمی افتتاح چگونه برگزار شد؟

روز دوم فروردین 1342 تلگرافی از تهران برای من ارسال شد که شاه قرار است بعد از افتتاح آرامگاه نادرشاه در مشهد در روز 12 فروردین به نیشابور بیاید و مراسم رسمی افتتاح آرامگاه خیام را انجام دهد. برنامه خود را هماهنگ کنید. بعد از اینکه تلگراف را کشف رمز کردم و از مضمون آن مطلع شدم فهمیدم که کار مشکلی را در پیش دارم. چرا که روزهای تعطیلات نوروز بود و اغلب روسای ادارات از دو سه روز مانده به نوروز از مرخصی استفاده می کردند. از جمله رئیس اداره فرهنگ (آموزش و پرورش) که من به خدمات او و اداره اش نیاز داشتم. وقتی با منزلش تماس گرفتم خدمتکار گفت که آقای رئیسی در مسافرت شمال به سر می برند. هیچ چاره ای وجود نداشت چون امکانات ارتباطی فعلی، آن زمان نبود.

فکری به خاطرم رسید که تا آن موقع انجام نشده بود. تماس گرفتم با رادیو ایران و خواستم که یک اعلان در ابتدای اخبار ساعت 2 رادیو خوانده شود با این مضمون که رئیس اداره فرهنگ نیشابور به محل خدمت خود فورا مراجعه کند. آقای رئیسی بعدا تعریف می کرد که در بابلسر در هتل با خانواده نشسته بودیم بعد از ناهار بود و تازه پپسی مان را باز کرده بودیم که شنیدم از رادیو اسم مرا خواندند و احضار شده ام به نیشابور. به خانم گفتم وسایلتان را جمع کنید که حتما خانه مان آتش گرفته است. ایشان آمد و موضوع را به ایشان گفتم. قرار شد ابتدا برای لشکر سبزوار که قرار بود در شهر مستقر شوند محلی تهیه شود که آشپزخانه، سرویس و خوابگاه داشته باشد. محل دانشسرا را پیشنهاد کرد و همان روز خودش ترتیب کار را داد. سایر مسائل مربوط به استقبال و پیش آهنگ ها و… هم هماهنگ شد.

مردم نیشابور هم خیلی کمک کردند و مراسم با شکوهی برای افتتاح آرامگاه برگزار شد. چند تن از خاندان های سرشناس هم حتی منزلشان را برای استقرار افراد و هیات های بلند پایه داخلی و خارجی که از تهران و مشهد به نیشابور آمدند در اختیار گذاشتند. در روزهای قبل از مراسم اختلاف نظری بین من و گروهی که برای هماهنگی سفر شاه از تهران آمده بودند به وجود آمد. اختلاف بالا گرفت و کار به تهران کشید. قرار شد از دفتر مخصوص کسب تکلیف شود. جواب دادند که هر چه فرماندار شهر می گوید همان عمل شود، چون او به مصالح و مسایل محلی آشناتر است. دوازده فروردین ماه 42 مراسم آرامگاه هم خیلی کم نظیر برگزار شد. حقیقتا مردم در این روز کمک کردند و در حضور شاه مسجدی که برای امام زاده ساخته بودیم افتتاح و از تعمیراتی هم که در بنای امام زاده شروع شده بود بازدید شد. اتفاقا آن روز آفتاب خوبی هم شد. هوای شهر هم حسابی با باران روز قبل تمیز شده بود و همه چیز متناسب شان خيام پيش رفت. ديدار علما ، سران و متنفذين شهر هم برگزار شد. قبلا به آنها توجه داده بودم كه در اين ديدار اختلافات شخصي را مطرح نكنند و سعي كنند از فرصتي كه پيش آمده براي رفع مشكلات مردم استفاده كنند. حقيقتا همكاري خوبي شد. از جمله نخستين مجوزهاي حفر چاه عميق را از وزير كشاورزي گرفتيم و اين واقعا براي منطقه لازم بود.

*شادروان میرنیا فرماندار پر تلاش نیشابور سال ها پیش  از دنیا رفته است.

منبع :«خیام‌نامه، نشریه محلی نیشابور» این مصاحبه در سال 1386 انجام شد و به مناسبت روز بزرگداشت خیام دراردیبهشت سال جاری دوباره در ویژه نامه خیام‌نامه منتشر شد.

false
false
false
false

شما هم می توانید دیدگاه خود را ثبت کنید

- کامل کردن گزینه های ستاره دار (*) الزامی است
- آدرس پست الکترونیکی شما محفوظ بوده و نمایش داده نخواهد شد